
رم کولهاس، معمار هلندی متولد ۱۹۴۴ در روتردام، یکی از تأثیرگذارترین چهرههای معماری معاصر است که با فلسفهای مبتنی بر “فرهنگ ازدحام” و نقد مدرنیسم کلاسیک، مرزهای سنتی طراحی را درنوردیده است. او که ابتدا روزنامهنگار و فیلمنامهنویس بود، با تأسیس دفتر معماری شهری (OMA) در ۱۹۷۵، به بررسی شرایط شهری مدرن پرداخت و ایدههایی مانند “برنامهریزی متقاطع” (cross-programming) را معرفی کرد که عملکردهای غیرمنتظره را در فضاهای شهری ادغام میکند. کتاب “نیویورک هذیانی” (Delirious New York) در ۱۹۷۸، مانیفست او برای شهرهای پرجنبوجوش، او را به شهرت رساند و جوایزی مانند پریتزکر در ۲۰۰۰ را برایش به ارمغان آورد. آثار رم کولهاس، از کتابخانه مرکزی سیاتل تا ستاد مرکزی تلویزیون چین (CCTV)، نه تنها نوآوریهای فرمی را نشان میدهند، بلکه تأثیرات فرهنگی، اجتماعی و زیستمحیطی عمیقی دارند. در معماری معاصر، او نماد گذار از فرمگرایی به طراحی شهری پویا است که با چالشهای جهانیسازی و سرمایهداری روبرو میشود. اهمیت او در این است که معماری را به عنوان ابزاری برای نقد جامعه میبیند، جایی که ساختمانها نه تنها فضا میسازند، بلکه فرهنگ و هویت شهری را بازتعریف میکنند. این مقاله به بررسی فلسفه او، تحلیل سه اثر شاخص و جایگاهش در تاریخ معماری میپردازد، تا نشان دهد چگونه رم کولهاس استانداردهای طراحی را تغییر داد و الهامبخش نسلهای بعدی شد.
در دنیای معماری معاصر، جایی که شهرها به سرعت در حال تحول هستند و چالشهای شهری مانند ازدحام، جهانیسازی و پایداری بر طراحی سایه افکندهاند، رم کولهاس به عنوان یک متفکر و معمار برجسته ظاهر شده است. این معمار هلندی، با ملیتی که ریشه در فرهنگ شهری پویای اروپا دارد، نه تنها ساختمانهایی خلق کرده که نماد نوآوری هستند، بلکه فلسفهای ارائه داده که معماری را از چارچوبهای سنتی خارج میکند. اهمیت رم کولهاس در معماری معاصر، به ویژه در زمینه جهانی، از آنجاست که او معماری را به عنوان ابزاری برای تحلیل و نقد جامعه شهری میبیند. او بر خلاف معماران مدرنیست مانند لوکوربوزیه که بر فرم خالص و عملکردگرایی تأکید داشتند، بر “هذیان” شهری تمرکز میکند – جایی که شهرها به عنوان ماشینهای پیچیده و غیرقابل پیشبینی عمل میکنند.
فلسفه طراحی رم کولهاس ریشه در تجربیات شخصیاش دارد: زندگی در اندونزی در کودکی، کار به عنوان خبرنگار در Haagse Post، و تحصیل در مدرسه معماری AA لندن. او معماری را نه یک هنر منزوی، بلکه بخشی از جریانات فرهنگی و اقتصادی میداند. دیدگاه هنری او، که ترکیبی از عملکردگرایی و سوررئالیسم است، بر ایده “بزرگی” (Bigness) استوار است – جایی که مقیاس ساختمانها ایدئولوژی خود را تحمیل میکند. دلیل انتخاب رم کولهاس برای این تحلیل، تأثیر بلندمدت او بر معماری است: او نه تنها پروژههای بزرگی مانند ستاد CCTV را طراحی کرده، بلکه با کتابهایی مانند “S,M,L,XL”، معماری را به رسانهای برای بحثهای جهانی تبدیل کرده است. چگونه این معمار توانست استانداردهای معماری را تغییر دهد؟ این سؤال، ما را به کاوش در آثار و فلسفهاش میکشاند، جایی که هر ساختمان داستانی از چالشهای شهری روایت میکند.
رم کولهاس در دوره فعالیتش از دهه ۱۹۷۰ تا امروز، سبکهایی مانند دیکانستراکتیویسم را با شهریگرایی ادغام کرده و نکات برجسته بیوگرافیاش – مانند دریافت جایزه پریتزکر در ۲۰۰۰ – او را به عنوان یک رهبر فکری تثبیت کرده است. در این مقدمه، به بررسی این میپردازیم که چرا رم کولهاس، با تمرکز بر شهرهای “ژنریک” (generic cities)، معماری را به ابزاری برای مواجهه با واقعیتهای معاصر تبدیل کرده است.
جهت مشاوره و یا خرید آجر آذرخش کلیک کنید.
رم کولهاس فلسفه طراحیاش را بر پایه نقد مدرنیسم بنا نهاده است. او معتقد است که شهرهای مدرن، مانند نیویورک، نه بر اساس برنامهریزی دقیق، بلکه از طریق “هذیان” و ازدحام طبیعی شکل میگیرند. در کتاب “نیویورک هذیانی”، او شهر را به عنوان یک “ماشین اعتیادآور” توصیف میکند که از کنترل خارج شده و زیباییاش در همین آشفتگی است. این دیدگاه، برخلاف معماران عملکردگرا، بر “برنامهریزی متقاطع” تأکید دارد: ادغام عملکردهای غیرمرتبط برای ایجاد فضاهای پویا. برای مثال، پیشنهاد گنجاندن مسیر دویدن در آسمانخراشها یا واحدهای درمانی برای بیخانمانها در کتابخانهها، نشاندهنده این رویکرد است.
سبک طراحی رم کولهاس ترکیبی از شفافیت بصری (با سطوح شیشهای بزرگ)، فرمهای خالص (تحت تأثیر میس ون در روهه) و مقیاس بزرگ است که “بزرگی” را به ایدئولوژی تبدیل میکند. او همچنین مفهوم “فضای پسماند” (Junkspace) را معرفی کرده که به فضاهای بیمعنی مدرن مانند مراکز خرید اشاره دارد. این فلسفه نه تنها هنری، بلکه عملکردی است و بر تأثیرات فرهنگی تمرکز دارد: چگونه ساختمانها هویت شهری را شکل میدهند؟ در آثارش، روند فکری او از تحلیل شهری به طراحی عملی میرسد، جایی که هر پروژه با جریانات جهانی مانند سرمایهداری و جهانیسازی مرتبط است.
کتابخانه مرکزی سیاتل، یکی از شاخصترین آثار رم کولهاس، در سال ۲۰۰۴ در قلب شهر سیاتل افتتاح شد. این ساختمان ۱۱ طبقه، با مساحتی حدود ۳۳۸۰۰ متر مربع، به عنوان یک مرکز فرهنگی عمومی طراحی شده و کانسپت اصلی آن بر پایه “پرومِنِید معماری” (promenade architecturale) است – ایدهای که از لوکوربوزیه الهام گرفته اما توسط رم کولهاس به سطح جدیدی رسیده است. کانسپت کلیدی، ایجاد فضایی پویا است که کاربران را از طریق رمپها و سطوح شفاف هدایت میکند، جایی که نور طبیعی از سطوح شیشهای بزرگ نفوذ کرده و فضا را تعریف میکند. متریالهای اصلی شامل شیشه، فولاد و بتن هستند که شفافیت و دوام را تضمین میکنند.
چالشهای طراحی این پروژه قابل توجه بودند: رم کولهاس باید با محدودیتهای بودجه عمومی (حدود ۱۶۹ میلیون دلار) و نیاز به ادغام فناوری دیجیتال در یک ساختمان عمومی روبرو میشد. علاوه بر این، پیشنهاد او برای گنجاندن واحدهای درمانی برای بیخانمانها – بخشی از برنامهریزی متقاطع – با مقاومت مواجه شد و حذف گردید، که نشاندهنده تنش بین ایدهآلهای اجتماعی و واقعیتهای سیاسی است. تأثیرات فرهنگی این اثر عمیق است: کتابخانه نه تنها یک مکان برای کتابخوانی، بلکه فضایی برای تعامل اجتماعی شد و فرهنگ عامه سیاتل را با برگزاری رویدادهای دیجیتال تقویت کرد. از منظر زیستمحیطی، استفاده از شیشه برای نور طبیعی، مصرف انرژی را کاهش داد و پایداری را ترویج کرد – زاویهای که در آثار رم کولهاس کمتر برجسته است اما اینجا نوآوری به حساب میآید.
این اثر با دیگر پروژههای رم کولهاس پیوستگی دارد: مانند ستاد CCTV، بر مقیاس بزرگ و شفافیت تمرکز دارد، اما روند فکری پشت آن از تحلیل شهری نیویورک الهام گرفته و با جریانات معماری روز دنیا مانند معماری دیجیتال همخوانی دارد. مقایسه با کتابخانه الکساندریا نورمن فاستر نشان میدهد که رم کولهاس بیشتر بر پویایی شهری تأکید دارد تا فرمگرایی.
نقد شخصی: این اثر مهم است زیرا استانداردهای کتابخانههای عمومی را تغییر داد – از فضاهای ساکت به مراکز پویا. تمایز آن در ادغام فناوری و اجتماع است، که آن را به یک مدل برای معماری پایدار و فراگیر تبدیل کرده، هرچند حذف جنبههای اجتماعیاش ضعفی در اجرای ایدهآل رم کولهاس نشان میدهد.
جهت مشاوره و یا خرید پودر بندکشی آجر کلیک کنید.
ستاد مرکزی تلویزیون چین (CCTV Headquarters)، واقع در منطقه تجاری پکن، یکی از جسورانهترین پروژههای رم کولهاس است که در سال ۲۰۱۲ تکمیل شد. این ساختمان ۲۳۴ متری، با فرم حلقهای منحصربهفرد (که به “شلوار بزرگ” ملقب شده)، کانسپت “آسمانخراش افقی” را معرفی میکند – جایی که دو برج با یک پل افقی متصل میشوند. کانسپت اصلی بر پایه “بزرگی” است: مقیاس عظیم ساختمان (۴۷۳۰۰۰ متر مربع) ایدئولوژی رسانهای چین را بازتاب میدهد. متریالها شامل فولاد، شیشه و بتن تقویتشده هستند که استحکام در برابر زلزله را تضمین میکنند.
چالشهای پروژه فراوان بودند: تأخیر به دلیل آتشسوزی در ۲۰۰۹، هزینههای بالا (حدود ۱ میلیارد دلار) و انتقادات سیاسی به عنوان نماد استبداد رسانهای. رم کولهاس باید با سانسور دولتی و فشارهای فرهنگی روبرو میشد، که طراحی را به چالش کشید. تأثیرات فرهنگی این اثر دوگانه است: از یک سو، نماد پیشرفت چین در جهانیسازی است و فرهنگ عامه را با پخش برنامههای CCTV تقویت میکند؛ از سوی دیگر، انتقاداتی مانند همکاری با رژیم اقتدارگرا را برانگیخته. از منظر زیستمحیطی، فرم حلقهای جریان هوا را بهبود میبخشد و مصرف انرژی را کاهش میدهد، اما مقیاس بزرگ آن سؤالاتی درباره پایداری مطرح میکند – زاویهای نو که نشاندهنده تناقضات کولهاس با مسائل امروزی است.
این اثر با کتابخانه سیاتل پیوستگی دارد: هر دو بر شفافیت و مقیاس تمرکز دارند، اما CCTV بیشتر به جریانات آسیایی مانند رشد سریع شهری مرتبط است. مقایسه با برجهای دوقلوی پتروناس نشان میدهد که کولهاس فرم را برای نقد قدرت رسانهای استفاده کرده است.
نقد شخصی: اهمیت این اثر در تغییر پارادایم آسمانخراشها است – از عمودی به افقی. تمایز آن در ترکیب فرم و ایدئولوژی است، که آن را به یک شاهکار جنجالی تبدیل کرده، هرچند همکاری با دولت چین ضعفی اخلاقی در کارنامه کولهاس به حساب میآید.
جهت مشاوره و یا خرید آجر نسوز کلیک کنید.
کاسا دا موزیکا، واقع در پورتو پرتغال، در سال ۲۰۰۵ افتتاح شد و به عنوان یک سالن کنسرت با ظرفیت ۱۲۳۰ صندلی طراحی گردید. کانسپت اصلی از پروژه خانه Y2K الهام گرفته – خانهای خصوصی که به دلیل ترس از بحران هزاره دیجیتال طراحی شد و سپس به فضایی عمومی تبدیل گردید. فرم الماسمانند ساختمان، با سطوح بتنی زاویهدار، نور را به گونهای هدایت میکند که فضاهای داخلی را زنده میکند. متریالها شامل بتن، شیشه و چوب هستند که آکوستیک عالی را فراهم میکنند.
چالشها شامل بودجه محدود (حدود ۱۰۰ میلیون یورو) و ادغام در بافت تاریخی پورتو بودند، که کولهاس با ایجاد فضاهای باز عمومی حل کرد. تأثیرات فرهنگی عمیق است: این ساختمان فرهنگ موسیقی پرتغال را احیا کرد و به عنوان نمادی از رنسانس شهری پورتو عمل میکند، جایی که موسیقی کلاسیک با فرهنگ عامه ادغام میشود. از منظر زیستمحیطی، طراحی فشرده آن مصرف انرژی را کم کرده و پایداری را ترویج میدهد – زاویهای که کولهاس را با مسائل امروزی مانند تغییرات اقلیمی مرتبط میکند.
پیوستگی با آثار دیگر: مانند CCTV، بر فرمهای نامتعارف تمرکز دارد، اما روند فکریاش از آزمایشهای خانگی به عمومی میرسد و با جریانات اروپایی مانند معماری فرهنگی همخوانی دارد. مقایسه با اپرای سیدنی یورن اوتزون نشان میدهد که کولهاس بیشتر بر تحول عملکردی تأکید دارد.
نقد شخصی: این اثر مهم است زیرا مرزهای خصوصی و عمومی را محو کرد. تمایز آن در تحول از آزمایش خانگی به بنای عمومی است، که آن را به مدلی برای معماری فرهنگی تبدیل کرده، هرچند مقیاس کوچکترش نسبت به پروژههای بزرگ کولهاس، ضعفی در تأثیر جهانی نشان میدهد.
رم کولهاس با فلسفهای که شهریگرایی را با نقد اجتماعی ادغام کرده، اهمیت آثارش را در معماری معاصر تثبیت کرده است. از کتابخانه سیاتل که پویایی عمومی را بازتعریف کرد تا CCTV که قدرت رسانه را به چالش کشید و کاسا دا موزیکا که فرهنگ را احیا نمود، آثار او نشاندهنده روند فکری پیوستهای هستند که با جریانات جهانی همخوانی دارند. جایگاه او در تاریخ معماری، به عنوان پلی بین مدرنیسم و پستمدرنیسم، غیرقابل انکار است. تأثیر بلندمدت کولهاس بر طراحی شهری، به ویژه در مناطق در حال توسعه مانند آسیا و اروپا، استانداردهای پایداری و فرهنگی را تغییر داده و معماران جوان را به فکر واداشته است. در نهایت، او معماری را به ابزاری برای مواجهه با هذیان جهان مدرن تبدیل کرده – جایی که ساختمانها نه تنها ساخته میشوند، بلکه جامعه را شکل میدهند.
جهت مشاوره و یا خرید آجر نما کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید